جدول جو
جدول جو

معنی شیر هلی - جستجوی لغت در جدول جو

شیر هلی
آلوچه ی شیرین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرعلی
تصویر شیرعلی
(پسرانه)
مرکب از شیر (شجاع) + علی (بلند مرتبه)، نام طایفه ای از طوایف کهگیلویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیر فلک
تصویر شیر فلک
در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر گردون، شیر آسمان، شیر چرخ، شیر مرغزار فلک، شیر سپهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیر علم
تصویر شیر علم
تصویر شیر که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر درفش
فرهنگ فارسی عمید
(شِ وَ)
دهی از دهستان تسوج بخش شبستر شهرستان تبریز است و 375 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ / نِ)
شیرۀ نیشکر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
از شعبات طایفۀ جاکی از تیره لیراوی، از طوایف کوه گیلویۀ ایران و گویا سابقاً مرکب از هزار خانواده بوده با طایفۀ شهرویی که شعبه ای از آن است در 1256 هجری قمری از فارس متواری شده و به طرف رامهرمز و عربستان و شوشتر رفته اند. چندی بعد ولایت فارس تیره های شیرعلی را به کوه گیلویه آورده در محل بوالفریس سکنی دادند تا بعد از چندی مجدداً به اطراف پراکنده گردیدند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ج 3 ص 89)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یا شیرعلی خان لودی. مؤلف کتاب ’مرآت الخیال’ که تذکرۀ شعراست و بحثی در فنون ادبی دارد و تألیف آن به سال 1102 هجری قمریپایان یافته و به سال 1324 هجری قمری در بمبئی به سعی و اهتمام خان صاحب میرزا محمد ملک الکتاب شیرازی چاپ شده است. رجوع به مقدمه و خاتمۀ مرآت الخیال شود
یا شیرعلی خان. سومین از خاندان بارکزایی (افغانستان). (جلوس 1280 هجری قمری خلع توسطانگلیسیان 1296 هجری قمری). (از فرهنگ فارسی معین)
یازدهمین از خانان خوقند از حدود 1256 تا 1261 هجری قمری (یادداشت مؤلف) (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آنکه شیره فروشد. (یادداشت مؤلف) ، آنکه شیرۀ تریاک استعمال کند کشیدن را. آنکه شیرۀ تریاک کشدبا حقۀ وافور. آنکه شیرۀ تریاک تدخین کند. (یادداشت مؤلف) ، منسوب به شیرۀ انگور. از شیرۀ انگور: مربای شیره ای، که آلوده به شیره شده است: دستم شیره ای است. (یادداشت مؤلف).
- دست شیره ای، دزد. (یادداشت مؤلف) : دستش شیره ای است، دوسنده است و به هرچه رسد، بردارد و برباید. (از امثال و حکم دهخدا). دزد است. (از یادداشت مؤلف).
، چسب دار. چسبنده. دوسنده
لغت نامه دهخدا
(دِ)
حالت شیر دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِیْ عَ)
دهی است از دهستان کره سنی بخش سلماس شهرستان خوی و دارای حدود100 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رِ هََ)
پیر هرات. پیر هروی. (غزالی نامه ص 100). لقب خواجه عبدالله انصاری: و از مزار اکابر اولیاء و علماء تربت شیخ عبدالله انصاری معروف به پیرهری و... است (در هرات). (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ 3 ص 152). رجوع به عبدالله انصاری شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کنایه از نهنگ است. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، تمساح. (ناظم الاطباء). رجوع به تمساح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیر فلک
تصویر شیر فلک
شیر سپهر، آبام شیر امرداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیر آلی
تصویر غیر آلی
اسژ (فاسد نشدنی) ناتبست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر علم
تصویر شیر علم
شیر درفش نگاره شیر بر درفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر دل
تصویر شیر دل
آن که داری دل شیر است شجاع دلیر دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
مخلوط کته و شیر و شکر، نوعی غذای چوپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دیگ شیر در پاتیل های شیرپزی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود شهرستان نوشهر، از توابع رستاق.، نام مرتعی در آمل، از توابع یخکش بهشهر، از توابع ولوپی قائم
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب خط چوبی است به طول تقریبی یک متر که چهار تراش است و محاسبات
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دیگ به جا مانده از شیر پخته
فرهنگ گویش مازندرانی
خار شتر، یکی از انواع گیاهانی که از آن عرق گیاهی تولید شود
فرهنگ گویش مازندرانی
آلوچه وحشی و ترش
فرهنگ گویش مازندرانی
کهورک، درختی با نام علمی: diasicata roonoos
فرهنگ گویش مازندرانی